English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5049 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
low frequency source U منبع فرکانس پایین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
low frequency U فرکانس پایین
low frequency range U حیطه فرکانس پایین
low frequency cable U کابل فرکانس پایین
low frequency generator U مولد فرکانس پایین
low frequency engineering U تکنیک فرکانس پایین
low frequency transformer U ترانسفورماتور فرکانس پایین
low frequency furnace U کوره فرکانس پایین
low frequency filter U صافی فرکانس پایین
low frequency current U جریان فرکانس پایین
low frequency choke U پیچک فرکانس پایین
low frequency valve U لامپ فرکانس پایین
low frequency wave U موج فرکانس پایین
low frequency induction heater U گرمکن القایی فرکانس پایین
low frequency amplifier U تقویت کننده فرکانس پایین
low frequency characteristic U مقدار مشخصه فرکانس پایین
low frequency current gain U تقویت جریان فرکانس پایین
low frequency induction channel furnace U کوره ناودانی القایی فرکانس پایین
background U فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
backgrounds U فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
ups U منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
uninterruptable power supply U منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
wobbulator U تولیدکننده سیگنال اف ام که فرکانس ان با دامنه ثابت بالاپایین فرکانس مرکزی تغییرمیکند
high frequency U دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
resonance U وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
resonances U وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
frequency division multilexing U مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
deadlock U موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
superheterodyne U گیرنده رادیویی که در ان سیگنال دریافتی با فرکانس نوسانی موضعی به منظورایجاد فرکانس بینابین که سپس با مزیتهای متعددتقویت میشود ترکیب میگردد
critical frequency U فرکانس متنافر با فرکانس طبیعی تیغه
line source U منبع خطی منبع شبکه
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
fm U فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
down U سوی پایین بطرف پایین
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
instantaneous frequency U مقدار لحظهای فرکانس فرکانس لحظهای
pools U منبع
fount U منبع
hotbed U منبع
hotbeds U منبع
pooled U منبع
resource U منبع
resourc U منبع
small reservoir at well top U منبع
references U منبع
source code U کد منبع
head spring U منبع
water supplies U منبع اب
pool U منبع
reference U منبع
supplied U منبع
cistern U منبع اب
rootstock U منبع
fountains U منبع
fountain U منبع
origins U منبع
origin U منبع
cisterns U منبع اب
receptacle U منبع
water system U منبع اب
cisterns U منبع
receptacles U منبع
wellspring U منبع
cistern U منبع
supplying U منبع
source U منبع
supply U منبع
water supply U منبع اب
neutron source U منبع نوترون
source language U زبان منبع
aliunde U از منبع دیگر
second source U منبع دوم
store of value U منبع ارزش
fountainhead U منبع خبر
authority U منبع موثق
resource U منبع ممر
wellhead U منبع چشمه
heat supply U منبع حرارتی
grid bias supply U منبع ولتاژشبکه
noises U منبع تغذیه
resource sharing U اشتراک منبع
voltage source U منبع ولتاژ
incandescent source U منبع ملتهب
source register U ثبات منبع
resource allocation U اختصاص منبع
noise U منبع تغذیه
resource file U فایل منبع
magnetic storage U منبع مغناطیسی
mains supply U منبع شبکه
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
agency of communications U منبع ارتباط
voltage source U منبع الکتریسیته
voltage source U منبع قدرت
message source U منبع پیام
resource management U مدیریت منبع
source program U برنامه منبع
source routine U روال منبع
cooling water supply U منبع اب سرد
power supply U منبع تغذیه
radiation source U منبع تشعشع
power supply U منبع انرژی
light source U منبع نور
power supplay U منبع تغذیه
energizer U منبع انرژی
electron emitter U منبع الکترون
source listing U لیست منبع
light point U منبع روشنایی
data source U منبع داده
current supply U منبع جریان
lighting source U منبع روشنایی
power supplay U منبع قدرت
power source U منبع قدرت
elevated tanke U منبع اب هوائی
thermal reservoir U منبع گرمایی
originals U منبع سرچشمه
original U منبع سرچشمه
illuminant U منبع نور
elevator boot U منبع بالابر
thermal reservoir U منبع گرما
system resource U منبع سیستم
information source U منبع اطلاعات
source of power U منبع قدرت
cold body U منبع سرد
cold water supply U منبع ابسرد
source data U دادههای منبع
source U منبع برق
source U منبع منشاء
source of power U منبع انرژی
attack origine U محل یا منبع تک
mine U منبع مامن
mined U منبع مامن
energy supply U منبع انرژی
source computer U کامپیوتر منبع
source document U سند منبع
image source U منبع تصویر
mines U منبع مامن
isogenous U دارای یک منبع
excitation source U منبع برانگیختگی
motors U منبع نیروی مکانیکی
internal power supply U منبع تغذیه داخلی
motor- U منبع نیروی مکانیکی
motor U منبع نیروی مکانیکی
cistern U حوضچه ارامش منبع
motored U منبع نیروی مکانیکی
source listing U لیست برداری منبع
welding source U منبع جریان جوش
magnetic energy storage U منبع انرژی مغناطیسی
provenance U منبع [باستان شناسی]
source data automation U خودکاری داده منبع
cisterns U حوضچه ارامش منبع
turn off U قط ع منبع تغذیه یک ماشین
turn-off U قط ع منبع تغذیه یک ماشین
turn-offs U قط ع منبع تغذیه یک ماشین
goldmines U منبع در آمد سرشار
goldmine U منبع در آمد سرشار
x ray source U منبع اشعه رونتگن
site of the find U منبع [باستان شناسی]
magnetic store U حافظه یا منبع مغناطیسی
magnetic tape store U منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
resource sharing U اشتراک گذاشتن منبع
mechanical energy reservoir U منبع انرژی الکتریکی
voltage source U منبع فشار الکتریکی
gravy train U منبع در امد نامشروع
gravy trains U منبع در امد نامشروع
radix U پایه منبع اصلی
cash cow <idiom> U منبع خوبی از پول
switches U قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
switched U قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
switch U قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
low voltage supply U منبع فشار ضعیف
emergency power supply U منبع قدرت اضطراری
power supply switch U کلید منبع تغذیه
power supply cable U کابل منبع قدرت
archeological site U منبع [باستان شناسی]
line source U منبع خطی شکل
information resource management U مدیریت منبع اطلاعات
light source colour U رنگ منبع نور
electronic power supply U منبع تغذیه الکترونیکی
non renewable resource U منبع بازگشت ناپذیر
non renewable resource U منبع تجدید ناپذیر
authority U منبع صحیح و موثق
power supply cable U کابل منبع تغذیه
adscititious U دارای منبع خارجی
bonanzas U منبع عایدی مهم
bonanza U منبع عایدی مهم
candlepower U شدت نور یک منبع
frequencies U فرکانس
frequency U فرکانس
frequence U فرکانس
line frequency U فرکانس خط
low frequency U فرکانس کم
symbolic U نوشتن برنامه به زبان منبع
mains electricity U منبع الکتریسیته محلی مشتریان
source data automation U کنترل خودکار داده منبع
mains power supply unit U واحد منبع تغذیه شبکه
Recent search history Forum search
2مهرآسا
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
2این جمله وقتی در یک کتاب گفته میشه چطور ترجمه میشه see Rapid Reference 6.4
1معنی lead lag compensator
1توضیحات پایین صفحه
2single gas
1cartridge
1offshoring
1واژه برزین برای تلفظ بهتر در انگلیسی بصورت Berzin نوشته شود یا Barzin?
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com